این ماه

سلام

دیروز پیش دکتر بودیم / صدای قلب و فشار خون و وزنم خوب بود / از اول بارداری تا این ماه هشت کیلو اضافه کردم و به نظرم خوب هست ....

دکتر بسیار ریلکس و شاد با حرفای من برخورد می کنه و اصلا به ادم استرس وارد نمی کنه.از نظر دکتر وسط شهریور باید منتظر یاسمین باشیم و برای دوهفته دیگه وقت داریم...

البته سنگینی و مشکل نافم رو از شل شدن عضلات شکمم می دانه و این روزهای گرم تابستان رو دوست دارم زودتر بگذره...

و اما اقا صدرالدین که این ماه یاد گرفته دوچرخه اش رو با چرخهای کمکی پا بزنه در حالیکه اصلا سه چرخه اشو تحویل نگرفت ولی روی دوچرخه خیلی قشنگ میشینه و مثل بچه های چهار پنج ساله پا می زنه .....

حرف زدنش هم خیلی بهتر شده 

مامان سوزن = نه مامان جون بوچ

مای بی بی هم هنوز معضلمون هست

امسال پارک رفتنمون جالب شده دیگه مثل پارسال نگران پرت شدگی و افتادن نیستیم .... خودش خیلی قشنگ از عهده اش برمیاد 

مسواک زدن با خمیردندان به شکست انجامید مخصوصا دندان های خراب که اصلا در موردش همکاری نکرد و مطب رو گذاشت روی سرش ...

البته در مورد خوابیدن توی تختش خیلی خوب از عهده اش براومد و شبها بابا علی پایین تختش می خوابه ولی تا صبح کم پیش میاد بیدار بشه . صبح که بیدار میشه با مدد پله هایی که باباعلی برایش درست کرده از تختش میاد پایین و میاد توی اتاق ما به من میگه = باریک الله توی تختت خوابیدی 

بایرک الله از پله ها اوومدی پایین و بعدش پیش به سو اشپزخانه و خوردن ژله های فرمند .... جایزه اش هست دیگه ...

امیدوارم تا به دنیا اوممدن یاسمین برنامه پوشی دیگری صدرالدین ختم به خیر شده باشه ... تنها فکر این روزهای ما ......