سید محمد صدرالدینسید محمد صدرالدین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

پسری و دختری

خاطره

دارم خاطرات دونه ای می نویسم / احتمالا یک چیزهایی تکراری از اب در میاد / سعی می کنم جوری بنویسم که از خووندنشون خسته نشید/ ولی اولش گفتم که بعدا نگید نگفتی ها  سلام به همه ... دیروز ساعت ۴:۴۵......... (مکالمه اقاگلی و خانم منشی ) خ.م -مثبته. ا.گ-مقدارش؟ خ.م-بتا* بالای ۵۰۰۰ پی نوشتار: بتا مثبت یعنی شما قطعا باردار هستید و بالای ۵هزار یعنی دونه دیگه داره می ترکونه .....     یکهو انگار همه بدنم آرامش می گیره ... انگار حالا بعد از ۵ هفته واقعا باور باورش می کنم ( کی جرات داشته شک کنه ؟ جواب مشخصه ! جناب آقاگلی شیطون که هی توی دل منو خالی می کرد ) دیروز صبح بالاخره بعد از یک هفته به خودمون جرات دادیم...
2 تير 1389

دونه

نوشتن از تو برای من مثل اینکه می خواهم توی خواب به بهترین چیزهایی که دوست دارم برسم ... یعنی تو برای من مثل خواب می مونی ... مثل یک رویای شیرین که واقعیت داره . حتی حالا که دارم برای تو دونه کوچیک می نویسم کف دستام عرق کرده و تنم می لرزه .... رفتم سوریه و برگشتم .... رفتم اندازه یک دنیا اشک ریختم و دعا کردم برای همه اما اول از همه برای بابا گلی و بعدش برای تو دونه کوچولوی من ... دونه عزیزم حس بودنت برایم دوست داشتنی هست . نمی دوونستم هستی که اگر می دوونستم با شوق بیشتری دعا می کردم و بیشتر و بیشتر و بیشتر خدا رو به خاطر تو شکر می کردم... به خدا توی اوون ضریح طلایی پر از ارامش و روحانی گفتم : خدایا دفعه دیگه که رییس علی بیاد حت...
31 خرداد 1389