راه نمی رود چرا؟
سلام
غصه که داری خدا هم برایت غصه های جدیدتر ردیف میکند که کامل غصه دار باشی.....
دیدی وقتی مهمانی دعوتی پشتش مولودی هم دعوتی ... سه ساعت بعدش عروسی هم باید بروی و فردایش هزارکار داری ... مثل وقت دکتر و خرید فلان چیز و بهمان چیز .....
یکهو انگار همه با هم برنامه ریزی می کنند....
خدا رو شکر
امروز بردیمش برای قد و وزن.. خانومه گفت چرا دکتر نمی بریدش ؟!!!! کوزه گر از کوزه شکسته اب می خورد....
گفت پسرک تا حالا باید راه افتاده باش... ببریدش دکتر بگوید چه باید کرد ...
گفت شاید یک تزریق کلسیم کافی باشد.....
گفت پسرک دلش می خواهد راه برود ولی پاهایش توان ندارد......
حالا من هستم و پسری که خوابیده/ ارام و قشنگ...
امروز برای اولین بار با باباگلی رفته اسختر و جکوزی..... کلی در اب پف کرده و شنا ...
یک ماهی شده اب دوست شده است و دیگر از حمام گریه نمی کند......یادم رفت بگویم من هستم و پسرکی که هزار ارزو برایش دارم و این ماه هم از نمودار وزنی خودش پایین تر امده و راه هم نمی رود....
می دانم هیچ چیز خاصی نیست
خدایا ممنون از این همه محبت....
تا بزرگ شود من هزار بار بغض های بزرگ می کنم.....