کارگاه خلاقیت
سلام
امروز رفتیم نیلوفر ابی کارگاه خلاقیت / خوب مثل هر مهدی بیشتر تبلیغات ادم رو جذب می کنه و یک مثالی هست که میگه هر چی پول بدی همون قدر اش می خوری...
برای انتقاد ازشون حرفی نیست ما یک نت برگ داشتیم و به اندازه همون ازش استفاده کردیم ....
چند تا شعر انگلیسی خوندیم ....
خمیربازی / بولینگ / و خوردن خوراکی ....
خوب صدرالدین سر معرفی اسم فرار کرد و رفت قایم شد / اسمشو که من گفم / موقع شعر خوندن هم نشسته بود و بقیه رو نگاه می کرد / خمیر بازی رو دوست داشت و تا اخرش لیوان خمیر ها دستش بود و به هیچ وسیله ای راضی نبود لیوان رو زمین بزاره ...وقتی همه دست در دست هم عمو زنجیرباف بازی می کردند نیومد و رفت وسط حلقه و وقتی همه می رفتند وسط و جمع می شدند خوشش می اوومد و وقتی همه روی زمین ولو می شدند ایشون هم پخش زمین میشد
موقع خوراکی خوردنش جالب بود همه داشتند اب میوه و بیسکوییت و کیک می خوردند پسرک داشت هویج گاز می زد !!!!
بازی توپ رو دوست داشت و بعد از یک ساعت که کلاس تمام شد و شعر بای بای تازه یخ هاش باز شده بود و بالا و پایین می پرید ...
اخرش که مادرها حرف می زدند و بچه ها دنبال هم کلی بازی کرد و خلاصه خوش گذشت بهش ....
یک لیوان خمیر و یک فرفره هدیه این کلاس شد !!!!
خوب بچه های این کلاس ازش بزرگ تر بودند ....
البته پسرک خصوصیات اخلاقیش خیلی شبیه من هست و درون گرا است ....
تصمیم گرفتم ببرمش با بچه ها بازی کنه / شاید باز هم خانه اسباب بازی ..
خدا رو شکر نزدیک سه سالگی است و کلاس های مختلف فراوان ......
به امید روزی که صدرالدین بلند بلند حرف می زنه و جیش شو میره دست شویی