سید محمد صدرالدینسید محمد صدرالدین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

پسری و دختری

پیشرفتها

سلام دو شبی پیش نبودم و تو پیش بابایی و مامان جون بودی ... صدرالدین هم هست /پسر خوبی هست .... با هانی تلفنی حرف می زنه / نقاشی می کشه ... با هم می خوابیم/ صدرالدین  با بابا قایم موشک بازی می کنه... هنوز حرف نمی زنه و  هنوز پنپی داره.... با نی صورتی مامان اب می خوره و متعجبه چرا مامان س توی رختخوابه... ما هستیم و این روزگار خدایا حول حال ما به حال خوب تو رو خدا
23 تير 1392

کلمات

صدرالدین به بستنی میگه ایس.... چای داغ توی تبلیغ رو با دست نشان میده و علامت داغه.... موز یعنی مو.... دست منو می خوره مثلا و میگه به به ..... اینها همه نشانه حرف زدنه..... اینهم یک امیدواری خوب ........ رفتیم فشم / شلوغ و گرم .... صدرالدین از خستگی خوابید / ابته بعدش پایش را در اب رودخانه گذاشت و بیرون بیا نبود.... ...
16 تير 1392

یک خبر خوب اینکه:

سلام حسم میگه صدرالدین به زودی حرف می افته  وقتی باباگلی کلید توی در می چرخونه میگه او بابا.. به موز میگه مو حروف انگلیسی : ای بی ... اف و ام ان او  و وای و زی و رو خوب میگه اعداد رو فقط 5 میگه و بیقه حروف و اعداد فقط اوا هستند کتاب میکی هدیه عمع ه رو خوب بلد شده و همه رو میگه....  یک خصوصیت خوبش اینکه هر چیزی رو یکبار بهش میگی یاد میگیره این روزا دارم شادترین کودک محله رو می خونم و بسیار اموزنده است فقط اجراش نمی کنم....یعنی امروز که صدرالدین سیب زمینی ها درسته رو انداخت توی اب عصبانی شدم احترام این حرفا دود هوا شد .... فهمیدم پسرک شناگر ماهری است و اگر اب ببیند خوب شیطونی می کنه رها بنده خدا رو هل میده ...
12 تير 1392

چرا؟

سلام دیشب مهمان دوست پدری بودیم / نی نی های همسن زیاد بودند ولی  تو که با هیچ کسی بازی نکردی ....دوست سه ساله ات را هم هل دادی برو.... او هم تو را نیشگون گرفت ..... امان از تو بچه بی ارتباط .... دیشب پشت تلفن برای مامان س دوبار ای بی سی دی را خواندی به زابن خودت....ا ب س ........اف....ام....ان ..او.....وای ....زی .....و تا ده شمردی .... می دانی که فقط پنجش فارسی است.... عاشقت هستم کوچولوی نازنینم.....
9 تير 1392

یک نوشته

سلام صدرالدین خیلی بهش خوش گذشته / کم کم داره اواهاش کامل میشه .... فکر کنم تا شهریور دیگه کامل حرف می زنه ...  غذا خوردنش خوبه / اخلاقش هم عالی ... از اوون بچه های بد نیست که یکسره بهش بگی دست نزن و نکن... کلا بچه ارومی هست و دوست داشتنی .... ما که برایش می میریم.. به بابا میگه مو مو بوس بوس (یعنی بریم گربه ببینیم)
22 خرداد 1392

شمالی دیگر

سلام  سه شنبه صبح راه افتادیم ...  جاده خوب بود تا همان اول جاده .... یعنی از ساعت ۷ صبح که راهههههههههههههههههههههههههههههه افتادیم ساعت ۱۰ شب رسیدیم شمال .... یعنی فاجعه بود / تا حالا اینقدر قشنگ در ترافیک جاده نبودیم.... رسیدیم و رسیدیم .... شام  و خواب ... رفتیم کنار دریا و کلی وسطی بازی کردیم و عکس انداختیم و خیلی خندیدیم ۵ شنبه  صدرالدین با خاله هانی به اب زدند ... و خیلی خوش گذشت.... نیما کلی عاشقش بود و اخرش با هم دوست شدند ...
19 خرداد 1392

خرداد شروع شد

سلام  صدرالدین خوبه/ خوب غذا می خوره و برای ماه خرداد برای اولین بار ماشین کاترپیلارشو تا اشپزخونه حمل کرده... بگذریم که کلی اسباب بازی رو به باد فنا داده... هنوز در حد همان پیشی میگه: مو مو موچ موچ مانده.... دیروز شورت پایش کردم و فرستادمش حمام با در باز کلی اب بازی کرده/ شیرینی خورده/ توت فرنگی و شاهانه حمام کرده.... هنوز شبها پیش من است... کمی بزرگ تر شده............ عاشق جو جه ها شده است.... حروف انگلیسی هر جا باشد را می خواند... گربه کتاب قصه رو دوست داره... برای نی نی مامان بیا جیش دارم علامت مخصوص خودشو در میاره.... دستش در دهانش است... همچنین در بینی ... از ظرف اب بنفش یاد گرفته خودش اب بخورد..... دیشب با...
5 خرداد 1392