این هفته
این هفته ما یک هفته زودتر رفتیم پیش دکتر یعنی شنبه این هفته به جای هفته دیگه چون بنده دچار یک موضوعات غریبی شده بودم و ترس برم داشت نکنه بلایی داره سر دونه میاد که خدا رو شکر دکتر گفت هیچی نیست و طبیعی است...
یکیش کشیدگی شدید پوست شکمم هست که بعضی وقتها فکر می کنم داره منفجر میشه .
قلب دونه کوچولو این دفعه با فاصله کمتر میزد یعنی بیشتر شبیه ادمی زاد قلبش می زد اخر دفعه پیش ۲۰۰ تا در دقیقه بود.
و خبر مهم اینکه : هفته دیگر ما می ریم تا جنسیت دونه رو مشخص کنیم .
دیروز رفتم ازمایش دوم خون دوران بارداری رو دادم/ توی درمانگاه پر از نوزاد بود. فکر کن اوونقدر کوچولو بودن. به اقاگلی میگم یعنی دونه هم به دنیا بیاد همین قدر کوچولو هست ؟ میگه پس فکر کردی چی می خواهد به دنیابیاد......
مامان میگه نگران نباش دو ماهه کلی بزرگ میشه ولی من از دیدن اوون دونه های کوچولو با لپ های قرمز کلی موهای تنم سیخ شد....
دم در خروجی هم یک خانومه در حال مامان شدن داشت با هیئت همراه می اوومد . واقعا از دیدنش یکمی ترسیدم....
خیلی بده توی ایران نمی ذارن همسر ادم بیاد توی اتاق زایمان/ بیمارستان همین جوری ادمو رو دپ می کنه وقتی بخوای یک عمل این مدلی هم داشته باشی تازه اگر بخوای مثل من هم شجاعت به خرج بدی و طبیعی هم باشه دیگه هیچی ... بعضی وقتها می ترسم....
کی الان دلش انگور می خواهد : اووم اوون انگشت کوچولویی که رفته بالا مال کیه؟
الهی من فداش بشم دونه انگور می خواهد / ما رفتیم انگور بیاریم بخوریم شاید نی نی منم یک بهره ای ببره
