سلیمان
به اقاگلی می گم صدرالدین دیشب برای اولین بار رفته سینما و با معجزه و شیطان اشنا شده... بعدشم فیلم رو با صدای دالبی دیده و حسابی جوگیر شده چون وقتی برگشتیم خونه حسابی توی دلم قلمبه شده بود...
دوشنبه اقاصدرا صاحب یک روروک زرد و ابی جینگولی چیکویی شد ... من و مامان و بابا رفته بودیم طرف بازار / و گفته بودن اوونجا یک قسمت مخصوص سیسمونی هست / خیلی چیزها داره که من فقط روروکش رو خریدم... و یک عروسک تزیینی برای نرده های تختش ...
عصر دوشنبه هم رفتیم نی نی سالن و کپل پا و تخت و کمدهاشو دیدیم...
خیلی تنوع توی تخت و کمد وجود داره . ادم باید تکلیف خودشو روشن کنه مثلا چه رنگی می خواهد سفید یا رنگ چوب یا مثل من یک تخت دو منظوره ( یعنی هم برای نوزادی هم برای نوجوانی ) و کمد و دراور و ویترین انتخاب می کنه...
این یکی رو که من پسندیدم رنگش سفید صدفی هست با نوار دور قهوه ای . یعنی عملا از انتخاب تخت و کمد رنگی اوومدم بیرون . یک ویترین داره که شیشه ای هست چون بعضی ویترین ها بدون شیشه است و بعدا دردسر تمییز کاری داره . بعضی ویترین ها هم خیلی بزرگه که باید کلی وسیله بخری و پرش کنی ... این کمدی که من انتخاب کردم سه دره یعنی دو تا برای لباس و یکی قفسه بندی داره. دراورش هم چهار تا کشو داره و زیر ویترین هم کشو خورده....( حتما در اینده عکسشو می ذارم) خوب قیمتش هم که قشنگ جیب بابا رو سبک کرد حدود دو و دویست در میاد...
حالا از کل چیزهایی که بزرگش موونده یکی صندلی غذا هست و یک ماشین لباس شویی کودک و یک زیرجیشی
و کلی چیزای ریز و درشت که واقعا وقتی بهش فکر می کنم شرمنده بابا میشم که باید اینهمه خرج کنه...