سید محمد صدرالدینسید محمد صدرالدین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

پسری و دختری

عیدتون مبارک

سلام عیدتون مبارک .... صد سال به این سالها ... صدرالدین دیروز برای سفره هفت سین بسیار بسیار ذوق کرده بود و هی می گفت تولد تولد مبارک .... کلی هم عیدی گرفته ... دو تا موتور / لباس و پول به مقدار فراوان ... کلی هم شادی کرده با باب اسفنجی که ما برایش گرفتیم .... قرار است جیش را بگوید ..... امین  امسال سه تایی دستمون رو بالا گرفتیم و دعا کردیم ..... پسرک خیلی زیبا بهار رو احساس کرد .... به ما هم خیلی بیشتر خوش گذشت ....
1 فروردين 1393

سونو غربالگری نی نی جدید

سلام امروز همراه بابایی رفتیم کلنیک چیذر برای سونو غربالگری / البته که هزینه سونو و از خونش همگی ازاد و تقریبا معادل دویست هزار تومن شد ولی به دیدن نی نی تازه می ارزید .... دست و پاهای کوچولو بدن مچاله شده اش توی دلم و ضربان قلبش همگی باز هم برایم هیجان اور بود .... قلب کوچولوش و استخوان بینی اش و ستون فقراتش و خدایا هزار بار شکر .... برای صدرالدین روزهای هیجان انگیزی در پیشه... می دانم با دیدن نی نی تازه کلی تعجب می کنه همان طور که من هنوز بچه ام صدرالدین هست و نی نی برایم مثل یک رویای شیرین و البته دست یافتنی است ... نی نی تازه هر روز بزرگتر می شود و من هر روز بیشتر دوستش دارم ..... خدا می داند چه روزهای خوشی در پیش است .... ای...
12 اسفند 1392

اخبار نی نی تازه

سلام دوشنبه عصر اولین ملاقات من و نی نی تازه با دکتر ظفرقندی بود ... مطبش خیلی شلوغ بود ولی بالاخره بعد از یک ساعت و نیم وارد اتاق شدم.... همون قدر که من مشتاق دیدار دکتر عزیزم بودم او هم گفت که چند وقت پیش به یادت افتادم و دلم تنگ شده بود ... همان یک ربع که ویزیت شدم کلی انرژی مثبت گرفتم .... ضربان قلب نی نی از بس کوچولو بود به سختی شنیده شد ولی دکتر گفت اگر سیزده هفته تمام بشه دیگه راحت صدای قلبش رو میشه شنید ... تست غربالگری و از خون مجدد برایم نوشت و دیدار بعدی ما شد بعد از عید 93  باشد که رستگار شویم 
7 اسفند 1392

برف دوست داشتنی

سلام حیاط خونه به مدد دعاهای من پر از برف شده .... سه روز پشت هم برف اوومد و امروز روز موعود بود .... من و صدرالدین خوشحال با کلی لباس گرم و مجهز رفتیم برف بازی .... پسرک شادان بود ... برف بازی و برف روبی .... خیلی بهش خوش گذشت .... هی می گفت ماما و به برف ها اشاره می کرد .... خدایا ممنون امسال هم توونستیم کلی عکس برفی بیندازیم .... هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...... ...
2 اسفند 1392

تولد سه سالگی شاهزاده ما

    تولد سه سالگی پسرک قصه ما دیشب برگزار شد .... مامان و بابا بزرگ ها بودند و عمه جان و خاله جان اولش که برق ها رفت و حالمون گرفته شد ولی وقتی مراسم تولد شروع شد صدرالدین شارژ شد ....   اولش برایش شمع سه سالگیشو گذاشتیم و کلی شمع های کوچک بعدش هم فشفشه .... پسرک قصه ما دو انگشتی افتاد به جون کیکش و حسابی لذت برد ....   اینم سرسره معروف و هدیه ما ... کاپشن و شلوار مخمل / یک بلوز و شلوار راحتی و مانی از طرف بابا جون و مامان جون و عمه کوچیکه و یک مشاین کنترلی قرمز و یک پیست ماشین سواری و یک بلوز از طرف بابا م و مامان س و خاله یکی یکدونه  .... شام تولد هم ته چین مرغ داشتیم و سا...
2 اسفند 1392

1/12/92

سلام  امروز پسرک سه ساله می شود.... برایش سرسره خریده ایم تا سورپرایزش کنیم  برایش کلی بادکنک باد کرده ایم و کیک کی خریم و جشن می گیریم .... مفصل می ایم و می نویسم ..... 
1 اسفند 1392

نه نکن

سلام.... این روزها پسرک به شدت علاقه پیدا کرده در جواب هر سوالی نه بگوید .... بریم حمام ؟ نه بریم دستشویی ؟ نه بریم پلو بخوریم ؟ نه  و نه و نه و نه .... دیروز سرسری می کرد از این مدل های تند تند همیشه بهش میگم نکن سرت گیج میره .... دیروز نشستم نگاهش می کنم ... یکمی گاهم کرده و با مکث میگه نکن ..... حالا این کلمه نکن هم با زبان شیرین خودش افتاده روی زبانش .... البته بیشتر برای جلب توجه من و قربون صدقه رفتنش هست .... کارت های صدافرین رو خیلی وقته خریدیم و تفریحی بازی می کنیم .... حالا پسرک به دنبال شباهت ها است .... بعد از توپ هندانه ای و عکس هندوانه حالا داره دنبال رنگ و شکل های مشابه و خیوانات مشابه و وسایل مشابه...
10 بهمن 1392

کارگاه خلاقیت

سلام امروز رفتیم نیلوفر ابی کارگاه خلاقیت / خوب مثل هر مهدی بیشتر تبلیغات ادم رو جذب می کنه و یک مثالی هست که میگه هر چی پول بدی همون قدر اش می خوری... برای انتقاد ازشون حرفی نیست ما یک نت برگ داشتیم و به اندازه همون ازش استفاده کردیم .... چند تا شعر انگلیسی خوندیم ....  خمیربازی / بولینگ / و خوردن خوراکی ....  خوب صدرالدین سر معرفی اسم فرار کرد و رفت قایم شد / اسمشو که من گفم / موقع شعر خوندن هم نشسته بود و بقیه رو نگاه می کرد / خمیر بازی رو دوست داشت و تا اخرش لیوان خمیر ها دستش بود و به هیچ وسیله ای راضی نبود لیوان رو زمین بزاره ...وقتی همه دست در دست هم عمو زنجیرباف بازی می کردند نیومد و رفت وسط حلقه و وقتی همه می رفت...
3 بهمن 1392

قلب نی نی

سلام امروز با بابا رفتیم سونوگرافی .... نی نی جدید در ابعاد یک سانتی است .... هفت هفته و دو روزه هم هست و من و بابایی برای اولین بار صدای قلبشو شنیدیم ..... حالا من می توانم رسما اعلام کنم ما خانواده چهار نفری هستیم .... پسرک کوچک ما از دیروز دو سال و یازده ماهه شد ! چند روزی هم هست که خودش دوست داره با قاشق و چنگال خودش غذا بخوره .... پیشرفت این ماهش این هست / البته که امیدوارم درباره جیش هم پیشرفتی داشته باشه .... یک ماه تا تولد صدرالدین ما مونده .... شب تولد پیامبر برایش کیک خریدیدم و شمع انگری برد و تولد گرفتیم .... تقریبا دوست داشت ..... خودش رفته سر یخچال و میگه کیک که بیار و شمع بزار روش ... 50 تومن و یک بلوز وشلوا...
2 بهمن 1392

نی نی جدید

سلام از این به بعد اینجا محل نوشتنی است برای دو تا نی نی زیبا یکی صدرالدین و دیگری نی نی جدید که هنوز معلوم نیست پسر یا دختر است ... به هر حال  الان هفت هفته است که صدرالدین لقب برادر بزرگ رو گرفته و از یکی یکدونه ای در اوومده ... مامی حالش مثل بهار شده یک روز خراب یک روز عالی .... نی نی جدید دوستت داریم .... فاصله سنی شد سه سال و نیم ... خوبه و خوشحالم ... الان یک چیزی بیشتر خوشحالم می کنه و اوون گفتن جیش از طرف صدرالدین هست .... انگار بدجوری به پنپی عادت کرده .... کتاب و داستان و شعر و حرف اصلا اثر نداره ... توی این حالم هی دعا می کنم صدرالدین هم حرف زدنش بهتر بشه هم جیش گفتنش ..... یکشنبه هفته اینده تولد سه سالگ...
25 دی 1392