سید محمد صدرالدینسید محمد صدرالدین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

پسری و دختری

کلمات

سلام امروز هوس کردم به پسرک چیبس بدم/ معمولا در مواقع خاص از این چیزها می خورد / ولی برایش پاپ کورن می خرم چون فکر می کنم ضررش از پفک و چیبس کمتر است ... نانگی = نارنگی  کایو = تاوی   شلوارش رو هم دو شب یاد گرفته خودش در بیاره  شب توی تخت خودش تا صبح می خوابه  جیشش هنوز توی شورتش هست  فرهنگ لغاتش هر روز بهتر میشه و فکر کنم تا تولدش خیلی خیلی بهتر بشه ... دو شنبه می رویم شمال ....
7 دی 1392

یلدا

سلام هدیه یلدای امسال پسرک رفتن به بلینک عبدو بود .... صدرالدین خیلی خیلی از بودن در سرزمین ادم های کوچک لذت برد .... شاید من و بابایی از اینهمه خوشحالیش بیشتر لذت بردیم ... قطار / اسب های چرخان / ماشین تک نفری و هواپیما اسباب بازی های مرود علاقه اقازاده بود که همه رو سوار شد .... شب خوبی بود ... مخصوصا با دونات کرمدار سحر .... بعدش هم غذای هاپی بیا و هاپی بای بای .... یلدا ی امسال را با تولد هزار روزگی پسرک یکجا گرفتیم ... به صرف بستنی هندوانه ای / میوه های چوبی / هندوانه انگری بردی و باسلوق و باقلوای چوبی ....و اجیل های مخصوص خودم ... پسرک وقتی انگری برد ها را می چسباندم تولد تولد می خواند توی توی ....... می دانید حرف ل...
3 دی 1392

هزار

سلام صدرالدین 25 اذر امسال 1000 روزه شد ... پسرک من بزرگ تر میشه  و من هر روز وقتی دستمو لای موهاش می برم و به چشمای گردش نگاه می کنم دعا می کنم خدا لذت همه لحظه ها رو به بهترین شکل نشانم بده .... برنامه ج کنسل شد تا اطلاع ثانوی 
27 آذر 1392

امروز

سلام خوب اتفاق خاصی نیفتاده در زمینه جیش گیری .... همچنان روی نمودار هفته قبل هستیم ... من بجنبم شورت سالم است وگرنه جیش در شورت  به صدرالدین میگم  جیش در شورت نه نه نه  جییش در دستشویی یس یس یس  اکی ؟ اودی  به جای جیش گیری داریم زبان طوطی وارش را روبراه می کنیم ... شاید تا یلدا کمی بهتر شد ...
18 آذر 1392

یک روز در میان

سلام دیروز برنامه تعطیل بود  امروز باز اغاز شد .... سه بار مثبت یکبار منفی ... تا وقتی که بگوید ماما جیش.. اولین برف امسال هم امد  باید منتظر یلدا بود  پسرک غذا خوردنش عالی شده است ... تنها مشکلمان همین یک چیز است  ماما گفتنش با لحن خارجی اش ادم را می کشد ... حرف زدنش بسیار بهتر شده است  دیشب تولد بابا بود /کیک انگری برد خریدیدم ... پسرک کلی خوشش امد و کلی شمع فوت کرد و تولد مبارکی خواندیم  ...
14 آذر 1392

شکست

سلام در روز دوم از برنامه قشنگ شکست خوردیم .... اولش حمام بعدش سه بار پشت هم شورت ها خیس شد و دستمان خالی / باز هم پناه بردیم به پنپرز ... خدا کمک کند 
10 آذر 1392

بدون عنوان

سلام برنامه جیش گیری روز اول  سه بار استیکر پو یکبار از دستمان در رفته  یکبار خاموش  حالا ببینیم برای عصر چه می شود ...
9 آذر 1392

جیش

سلام برنامه جیش گیری اغاز شد .... باشد موفق و کامیاب شویم
7 آذر 1392

مسافرمان امد

سلام شنبه شب ساعت از دوازده گذشته بود که در هیجان و گل و لبخند و شادی پدری امد با یک عرقچین سفید بر سر و کلی سوغاتی و شادی ... فرودگاه زیادی برای پرواز اخر شلوغ بود / ما کمی عقب تر ایستاده بودیم... اقاپسر غروب خوابیده و کمی کسل بود ولی بیدار ... کالاسکه را بردیم فررودگاه .... کمکان بود برای خستگی پسرک ... پدری را که دید بغضش ترکید نفهمیدیم از شادی بود یا از 38 روز ندیدن .... شکایت بود یا خوش امد گویی پسرانه .... پسرک صدا را داشت ولی تصویر پدری برایش ناشانا بود کمی غریبی کرد و به من چسبیده بود ... گریه می کرد دیگه .... کلی مهمان داشتیم این چند وقت /مثل همیشه پسرک همکاری خوبی کرد جز ان هفته که معده اش بدجوری شده بود و اصلا غذا نمی خو...
3 آذر 1392

یک ماه بعد

سلام هوا حسابی خنک شده / از اخرین باری که نوشتم خیلی گذشته .... شنبه شب بابا علی از مکه میاد/ دل اقا صدرالدین حسابی برای بابا تنگ شده... البته که در این مدت کلی دلتنگی کرده ولی خیلی هم همراهی کرده ... توی این روزها صدرالدین یاد گرفته بپره و یکمی شعر باب اسفنجی رو بخونه و البته یکمی تاب تاب عباسی ... متاسفانه غذا خوردن اقاپسری یکمی بد شده / مثلا کباب کوبیده رو که خیلی دوست داشت دیگه نمی خوره / میل غذا خوردنش تغییر کرده / الانی تا غذایی رو دوست نداشته باشه نمی خوره ... صدرالدین تا صدای اسانسور می اومد یا صدای کلید همش می گفت بابا وی ... بابا وی یعنی بابا رفت... الانی دیگه همه کلمات و ادم های دور و بر رو کاملا می شناسه ... جدیدا...
15 آبان 1392